#نوزاد
#نوزاد
new born
یه روزه گیم👣❤
روز پدر مبارک
به وقت 20 روزگی مهدیس
10 روزگی علی کوچولو
به فلک می رسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله أحد چشم بد از روی تو دور
دل یار ۱۱ روزه من😊😊
امروز ۱۱ روزه شدی حلمای مامان ایشالا خوشبختیتو ببینیم منو بابای مهربونت
14 هفتگی نی نی مون😍
وقتی داشت لبخند قشنگ میزد هرچی میخاستم عکس بگیرم دیگه نمیخندید اینقد گرفتم تا بلاخره یه عکسش با لبخند شد . عاشقش خندیدنشم
سلام به هفت روزگی
وقتی ب دنیا اومدم😍😍😍
سومین هفته💙🧢
دومین هفته💙🧢
اولین هفته💙🧢
اولین روزی که دیدمت... معصوم و پاک یه فرشته ی خدایی که بوی زندگی می داد❤ ۹۹/۵/۲۱
دو هفته شدم
یک روزگی در بیمارستان
#38هفتگی
20روزگی پسرگلم❤️🧿
روز تولدت عزیزم
این عکس ۱۳روزگی من هستش
نفس مامان پسرمامان خوش اومدی توزندگی مامانی وبابایی👨👩👦🧿👼
انتظار بغل کردن دونه الماسم💎
پسرم ... بهترینم...از خدا ممنونم که تو رو بهم داد آرامشِ زندگیِ ماشدی خیلی حس قشنگی نسبت بهت داشتم از اینکه قرار بود برات مادری کنم از اینکه لحظه به لحظه ی بزرگ شدنتو ببینم و هر لحظش و توی دفتر خاطراتم مرور کنم از وقتی وجودتو حس کردم برات نامه های قشنگ مینوشتم از احساسی ک نسبت بهت داشتم توی نامه مینوشتم مدام باهات صحبت میکردم خیلی ذوق داشتم زودتر ببینمت و تو رو بغل کنم
زندگی گر هزار باد بود بار دیگر تو بار دیگر تو👼🏼❤️
علی کوچولو من متولد 2 بهمن. عشق مامان
در انتظار خواهر کوچولو #سبحان #دلارام
در انتظار خواهر کوچولو #سبحان #دلارام
😍
#روز تولد عشق کوچولوی مامان اون لحظه که دیدمت بهترین ثانیه های عمرم بود🥰😍🤩😘😘😘
بهترین لحظه زندگیم بود وقتی بابا مجید تو واسه اولین بار دید گفت فقط شبیه مامان نسرین هستی دخمل گلی من
خوش اومدی به خونه فرشته زندگیم🧚♂️
نازنین دخترم ❤️ همتای بیهمتای من 🐰 قدم های کوچیک 👣تو در زندگی ما اتفاق های بزرگی برای ما رقم زد🧿 مرسی خدای مهربون بهترین هدیه ای که میشد بهمون دادی شکرگذار تو هستیم🤗🙌 این روز با شکوه در تقویم قلبمون هک شد عزیزترینم 📝 امیدوارم لیاقت این نعمت بزرگ خدا رو داشته باشیم و اینجا برای همه مادرهایی که حسرت🥺 این لحظه تکرار نشدنی رو دارن دعا میکنم طعم شیرین مادر شدن رو لمس کنن👨👩👧 نفس مامان و بابا نمی دونی چقدر خانواده منتظر اومدنت بودن چون تو بوی خدا رو میدی فرشته ی زمینی من،،،👼
یک عدد دلمه خندون🤗😋
یک عدد دلمه خندون🤗😋
یک عدد دلمه خندون🤗😋
عزیزترینم...♡ امروز 2ماهه شدی و من هرروز سرمست از شکوفا شدنت می شوم، و اینجاست که میفهمم خدای من چه لذتی میبرد از خلق آدمیان❤ دو ماهگیت مبارک پسرم😍😘
دختر ناز شهریوری
دخترم ترنجم ساعت 11.30شب بتاریخ14.8.99 بدنیا اومد، دقیقا شب سالگرد ازدواج منو بابایی
اولین روز بدنیا اومدنت وقتی بیمارستان اومدی خونه بمونه یادگاری
نهال دختری که دنیا با بودنش بهشته
دانه های قشنگ برف از آسمان به زمین باریدند و نوید آمدن زیباترین نعمت خداوند را به زمین دادند زیباترینی همچون تو ضربان قلب من ، دختر زمستانی من به بلندای شبهای زمستانی دوستت دارم❄❄❄
نهال دختری هست مثل یک فرشته 👼
دخترم ..دنیای من❤ به “تو” که میرسم مکث میکنم انگار در زیبایی ات چیزی را جا گذاشته ام… در صدایت آرامش را… در چشم های مشکی ات زندگی را… در صورت مثل ماهت،مهربانی را… در “تو” تمام من را به”تو” که میرسم مکث میکنم
𝕴 𝖓𝖊𝖊𝖉 𝖞𝖔𝖚 𝖎𝖓 𝖆𝖓𝖞 𝖘𝖎𝖙𝖚𝖆𝖙𝖎𝖔𝖓 تویِ هر شرایِط این تویے ڪه لازِمَمی!♡
اولین عکس مرسا کوچولو تو بیمارستان
سلام آوین عزیزم😍 تولدت رو به خانوادت تبریک میگم مامانت همکار خیلی خوبه منه روزهای زیادی رو پیش من بودی😉 برات آرزو میکنم که همیشه سلامت باشی و لبخند به لبتون🙏 دوستت دارم خاله مرضیه🥰
خواب راحت بدون غان و غون
عاشقتم عشق مامان و بابا به زندگیمون خوش اومدی دوستت داریم من و بابا برای دیدن تو پر از عشق بودیم وهر روز این عشق و اشتیاق به تو بیشتر میشه
منو خرسی جون🐻😚
زندگی مامان با اومدنت شیرینی زندگیمون چندبرابر شد و همیشه عاشقتم 😍🧿👶🏻
چشمامو که باز کردم ،دیدم یه فرشته ی کوچولو موچولوی خوشگل که لپاش به سرخی انار وچشماش به سیاهی شب بود گذاشتن بغلم،ازاون لحظه به بعدحس کردم دنیا بدون تو برام هیچ معنی نداره و تو تمام دنیای من شدی دوستت دارم مانلی مامان❤
اولين يلداي رايان عزيزم
اولين يلداي رايان عزيزم
اولين يلداي رايان عزيزم
اولین خنده ی پسر گلم
جانِ جانانم💙 پسر پاییزی من🍁
یک ماهگی پسرم که با پارچه ای که از شما خریدیم عکس گرفتیم ممنون از شماااا
10روزگی محمدیاسین عشق دلم
پدر،دختری😍۲۰روزگی مهرناز کوچولومون
نی نی کوچولویی که مامان رو غافلگیر کرد و زود متولد شد❤️😘
مادر،دختری 🧿❤جونم فدات مهری نازم
۱۶ خرداد ۹۹ بزرگترین آرزومو به چشم دیدم🤩😘فرشته کوچولو
معلوم نبود چه خواب داره میبینه😍
خدا رو شکر میکنم که فرزندم به دنیا اومد. پسر یا دختر بودنش برام مهم نبود و فقط اینکه سالم و سلامت باشه برام اهمیت داشت. اکنون که خدا پسری سالم و سلامت به من داده، نمی دونم چطور قدردان این نعمت باشم.♥️♥️♥️
بعدکلی انتظار پرنسس مامان به دنیااومده ولی ازاین که ازم دوره ونمیتونستم بغلش کنم خیلی ناراحت ودل تنگ بودم امااز طرفی هم خوشحال بودم که بلاخره به دنیااومده وخداروشکر که اون روزها تموم شدن والان پرنسسم کنارمونه😍😘
نیروانا توی روزه خودش اومد دقیقااخربرج۵ صبح ساعت۴ دردم گرفت ساعت۶رفتم بستری شدم تاساعت۱۲شب بیمارستان بودم نیرواناخانم ساعت۱۲ اومدبه این دنیا.وقتی که زایمان کردم و تموم شدحس خوبی داشتم. نیرواناجون و بردن به باباش نشون دادن منکه نبودم ببینم ولی خیلی خوشحال شده بودن صبح روز بعدساعت۱۱ترخیص شدم. اومدیم خونمون
ایشونم خانم دکتر قاسمی عزیز و ماماهمراهم فاطمه جلالیان مهربونم که منو به دنیا آوردن😍😍🥰🥰
آقا ماهان گل در تاریخ ۹۹/۳/۱۲ روز دوشنبه ساعت ۱۴:۳۰ در بیمارستان انصاری با دستای مهربون خانم دکتر قاسمی عزیز به دنیا اومد، البته به صورت طبیعی، وقتی خانم دکتر ماهان و گذاشت رو سینم من و باباش از خوشحالی اشک شوق ریختیم، باباش کل پروسه زایمان کنارم بود و همراهیم میکرد، بهترین لحظه ی زندگی فقط اون لحظس که آدم ثمره ی زندگیشو میبینن❤️
غنچه من چه ناز خوابیده
چه زیباست این جدایی و وصل از درونم جدا شدی و به آغوش ام وصل شدی میوه دلم خدا رو بخاطر وجودت تا ابد شکرگذارم تفسیر خوشبختی من پا قدمت به دنیامون مبارک
تو وصل بودی به بهشت و من وصل شدم به تو زیباترینم، 2 ماه از با هم بودنمان می گذرد، 2ماه از عاشقی با تو می گذرد، 2ماه از نابترین لحظات زندگی تو می گذرد و من آن را به اندازه چشم برهم زدنی بیشتر نمیبینم، عزیزترینم امروز تو 2 ماهه شدی و من هر روز سرمست از شکوفا شدنت میشوم و اینجاست که می فهمم خدای من چه لذتی می بَرد از خلق آدمیان…
گرانبهاترین دستبند همان دستبند کاغذی کوچکی ست که روی آن قد و وزن و ساعت مسافرکوچولوی تو پا به این کره ی خاکی گذاشته را برایت به ثبت رسانده اند
خوش آمدی
با آمدنت انگار تمام گل ها به روی من لبخند می زدنند، تمام شاپرک ها با بال های زیبایشان خنده هایشان را به رخم می کشیدند و انگار آسمان با ابرهایش لبخندی را ترسیم کرده و به من تبریک می گفت. پسرم، شاهزاده زندگی مادر، انگار با آمدنت تمام دنیا غرق در شادی شده و به روی مادرت لبخند میزنند زیباترین اتفاق زندگی مادر ، به این دنیا خوش اومدی
واااای از حس اولین بغل کردنت هیچی نگم دل دل مادر یک حس عجیب و غریب بود که هیچ جوری قابل توصیف نیست ی حس آرامش ی حس ناب تور وقتی تو بغلم دادن مامانی فقط گریه کردم نمیدونم چرا اشک شوق بود اشک ی حس ناب بود نمیدونم اشک چی بود ولی بابایی تورو زودتر از من دید نمیدونم حس اون چجوری بود قلب زندگی ما
دیدن پسرکوچولوم واینکه سالم وسلامت بود خیلی خوشحالمون کرد. #تولدنوزاد
بی صبرانه منتظر آمدن تو بودم وقتی راهی بیمارستان شدیم دلم می لرزید انگار من نبودم که ۹ماه را لحظه شماری میکردم،می ترسیدم،اما وقتی که به تو فکر میکردم که درآغوشت میگیرم ومیبوسم ومیبویمت استرس وترس یادم میرفت...مرا بعد از کلی تست راهی اتاق عمل کردند قلبم داشت از جایش در می آمد جوری با مادروپدر وکریم خداحافظی می کردم که گویی آخرین دیدار است دستانم می لرزید فقط منتظر لحظه دیدار بودم...وقتی به دنیا آمدی وبرای اولین بار از پشت پرده صدایت را شنیدم طوری بهت زده بودم که گویی معجزه شده که همینطور هم هست تو معجزه بزرگ خدا به مایی.وقتی دیدمت اشک در چشمانم حلقه زد نمیتوانستم باور کنم که مادر شده ام وخداوند فرشته ای به قشنگی تو به ما داده.تورا چند لحظه ای روی سینه ام گذاشتند و تو سینه ام را مکیدی..خیلی حس خوبی بود حسی که نمیتوانم بیانش کنم حس مادر بودن...ازخدا بسیااار سپاسگذارم که حس مادر بودن را به من داد.مادر فرشته ی نازی مثل تو.بعد از عمل خیلی درد داشتم آنقدر به من مسکن وشیاف دادند که نگو.خیلی دردناک بود جای عملم به طرز وحشتناکی درد میکرد اما وقتی تورا درکنارم میدیدم درد یادم میرفت.خیلی اتفاقات افتاد درآن روزها من مختصری از خاطرات را برایت نوشتم خوشگلم. خیلی دوست دارم عزیز دل مادر...السای من...
به تو که فک میکنم ارام میگیرم تو شدی آرام جان و روح خسته من تو شدی امید هر لحظه و هر روز من من برای داشتنت به دستان خدا خیره شدم و خدا معجزه کرد مانلی قشنگم روز 4بهمن 1398 به دنیا اومد
یک ماهگی رویسا کوچولو
آخرین یکشنبه بهمن ماه ماه من، ماه تو،ماه رسیدن تو به من و خدا را هزاران بار شاکرم برای بودنت... خوشحالم که امسال قطار بهمن تورا برایم هدیه آورد
از پیج اینستای اورهان دیدن کنینorhan.mlk
آمدنت را بزرگ میشمارم قدم هایت را بوسه میزنم تا بدانی وجودت حلقه ی زیبای زندگی من است😘😘💖💖
۵ روزی هدیه ی قشنگه خدا
وقتی دخترم یک ماهه میشه💗 البته امروز 29روزشه ولی دل تو دلم نبود عکساشو بگیرم☺️😊
بعداز ۹ماه انتظار خلاصه تو آغوشم گفمرفتمت😍 یکی از بهترین لحظه های یه مادر هر چند فرزند هم زیادداشته باشه یا فرزندشو از اول بارداری نخواد بعداز ۹ماه انتظار شیرین ترین لحظه در آغوش گرفتنشه... ثنای مامان،مامان و بابا واقعا دوستت داریم😍😘 ۳کیلو۱۲۵وزن لحظه تولد
دوستت دارم عشق من
خوش آمدی فرشته من
20 شهریور 99 بهترین روز زندگیم که علی جونم اومد
علیسان کوچولوی من 16شهریور بدنیا اومد.
قند و عسل مامان زیباترین لحظه ایی زندگیم لحظه ای بود که برای اولین بار در آغوشت گرفتم و نگاهت به نگاهم گره خورد
❤️سورنا خان❤️
وقتی به دنیا اومدم پام شکسته بود ولی بازم ازم عکس گرفتن😊🧿
22/12/98 12:30
دوتا عكس اول از يه روزگي پسرمه و عكس سوم از روز دومش واي خيلي دوسش دارم خيلي خيلي😍
جشن ده روزگی دخترم آسنا..البته ما یکم دیرترگرفتیم هم دخترم بزرگترشه هم من حالم بهتربشه
وقتی بعد اونهمه درد صدای گریه ی دخترموشنیدم اشک از گوشه چشمم ریخت فقط خداروشکر کردم که صحیح سالم بدنیااومد..هرچقدراصرار کردم که بیارین ببینمش پرستارای اتاق عمل میگفتن میترسیم بغلش کنیم خیلی کوچولوعه..بعد ک از اتاق عمل اوردنم بیرون شوهرمودیدم دستمو گرفت گفتم دخترمونو دیدی؟گف اره مگ توندیدی گفتم ن..گوشیشو دراورد عکسشو نشونم داد اینقدرخوشحال بودم دردخودم یادم رفته بود انگاری... خدایا فقط شکرت💖
عکس اولین ماهگرد مهنا خانوم
به دنيا اومدن تو تولد دوباره ي من بود زندگي من با وجود تو زندگي معنا گرفت مامان بابا عاااشقتن😍
شب قبل به دنیا اومدنت با عمه و عموت اینا رفته بودیم بیرون کلی خوش گذشت. قرار شد فرداش بازم بریم بیرون ولی دردونه مامان میخواست به دنیا بیاد. صبح روز پنجشنبه به تاریخ ۱۳۹۸/۱۱/۰۳ ساعت ۶ داشتی میگفتی که میخوام امروز بیام پیشتون. کم کم آماده شدیم و وسایلایی که از قبل برات گذاشته بودمو برداشتیمو راهی بیمارستان شدیم. قبل رفتن به مامان بزرگت خبر داده بودم. وقتی رسیدیم بیمارستان دیدم مامانمو خالم اونجان. بعد معاینه دکترا گفتن که باید بستری شم. دردام شروع شده بود ولی از ساعت ۳ بعدازظهر دردام بدتر شدن. تا اینکه ساعت ۱۰:۰۵ شب اومدی تو دنیامون.با دیدنت با بغل کردنت همه دردام تموم شد. نمیدونی چقد خوشحال بودیم. چشای بابایی از خوشحالی داشت میدرخشید. همه خوشحال بودن. مامان بزرگ بابابزرگ داییت عموهات عمه ت همشون اومدن دیدنمون. بیمارستان پر شده بود از شادی که تو با اومدنت اورده بودی. مانیار مامان خیلی دوستت دارم قندعسلم.
1398/10/12 Bod sate8:15 bod be donya omadi nafasam shahaanam tamame hastim 👶 doset daram maman noshin doset dare ta abaad
امروز یک هفتم شد و نافم هم افتاد 👼🏻
اولین بار که بغلت کردم چندساعت بعداز عملم بود وحس اون لحظه ام توصیف نشدنیه خیلی خیلی حس خوبی بود بغل کردنت بوکردن لمس اون همه نرمی ولطیف بودنت😍 بابایی هم وقتی اولین بار دیدت از ذوق پاش سر خورد وافتاد تو بیمارستان😍😂وازاین صحنه فیلم هم داریم که وقتی بزرگ شدی نشونت میدم توهم بخندی😍😂
عزیز دلم یزدان جون تو هدیه قشنگی که خدا به منو بابا جونت داد خوش اومدی گلم
کارن مامان یازدهم اردیبهشت تولد بابا رضا بود وروزی بود که خیلی بارون میومد و من به بیمارستان رفتم که برای تولد پسر قشنگم بستری بشم خیلی دوست داشتم روز تولد بابا بدنیا بیای اما تو فردای اون روز یعنی12اردیبهشت پا بدنیا گذاشتی و زندگیمونو شیرین تر کردی... خوش اومدی پسر قشنگم
کارن مامان یازدهم اردیبهشت تولد بابا رضا بود وروزی بود که خیلی بارون میومد و من به بیمارستان رفتم که برای تولد پسر قشنگم بستری بشم خیلی دوست داشتم روز تولد بابا بدنیا بیای اما تو فردای اون روز یعنی12اردیبهشت پا بدنیا گذاشتی و زندگیمونو شیرین تر کردی... خوش اومدی پسر قشنگم
این روزها اگر عاشقانه سپری می شوند، به عشق بودن توست.
این عکس رو وقتی آقا سبحان ۳ روزه بود گرفتم بابای اقا سبحان روز دوم شناسنامه اش رو گزفته بود
پسر کوچولوی عزیزم از وقتی وارد زندگیم شدی هیچ چیزی مثل قبل نیست زندگی بدون تو رو نمی تونم تصور کنم عزیزم به داشتنت افتخار می کنم و دوستت دارم تولدت مبارک
سلام ماماني اون لحظه اى كه تو اتاق عمل صداتو شنيدم بهترين لحظه عمرم بود مامان جانم بي شك گوشام كرشده بودو هيچ صدايي جز صداي تو نميشنيدم بابايي تعريف ميكنه وقتي كه تو رفتي بيرون خيالش از سالم بودن تو راحت شده و بعدش همش نگران حال من بوده ساعت ١١شب روز ١١فروردين سال١٣٩٩رفتم توو اتاق عمل و شما ساعت١١:١٥دقيقه بدنيا اومدى و شدى تمام دنياى منوبابايي مرسي از بودنت بهترين هديه ى خدا هر لحظه خداروشكر ميكنم بِه خاطر داشتنت.
کیان عزیزم فرشته آسمانی من و باباش روز سه شنبه سال۱۳۹۸/۰۵/۰۸(سال خوک)ساعت ۲۲:۱۰دقیقه در بیمارستان آرش تهرانپارس چشم به این دنیا گشود.من و بابایی تصمیم گرفتیم در تربیت کیان از هیچ تلاشی دریغ نکنیم.
در انتظار اناردونه ی مامان
توت فرنگی مامان به دنیا اومد ۲۰ فروردین ۹۹
با تو انگار تو بهشتم
با تو من مالک دنیام
روزی که کیارشا بردیم آتلیه که عکس 14روزگیشا بگیرم که باید میخوابید تا عکساش قشنگ بشه که طول مدت عکس برداری همش چشاش باز بود و بیدااار بیدار بود تازه گریه ام میکرد…
۹۸.۱۱.۰۷ساعت ۸:۴۰دخترم تو بیمارستان شمس به دنیا اومد
٥ مهر ٩٨ بيمارستان اميد تهران - ساعت ١٢:٣٠ ظهر الارز بدنيا اومد. سزارين . مجيد و نذاشتن بياد تو اتاق عمل، ولي دكتر نازنينم ، خانم مژگان دانشور كل پروسه عمل و با گوشيش برامون فيلم گرفت ، و تو كليپ بيمارستان ثبتش كرديم.الارز ٣٥٥٥ گرم وزنش بود. شب و مجيد تو ماشين خوابيد، چون يك همراه بيشتر اجازه نميدادن(عمه جونم كنارم موند، مجيدم هر يكساعت ميومد بالا بهمون سر ميزد(با نگهبانه دوست شده بود).خيلي سختم بود راه رفتن ، به هزار زحمت راه ميرفتم . فردا ظهرم برگشتيم خونه. الهه و النا اومدن استقبالمون، بيمارستان.حاجي برامون گوسفند گرفت ،هرچند من خيلي موافق نبودم ، ولي به احترام اعتقادات خانواده مجيد پذيرفتم. يك هفته -١٠ روز مجيد خونه موند و كمكم ميكرد .٣ روز بشدت حالم بد بود، ولي بعدش بهتر شدم و ١٠ روز بعدم كامل روبراه شدم و راست راه ميرفتم. بعد از اتمام مرخصي هاي مجيد رفتيم خونه مامانم،١-٢ ماه اونجا موندم .
پسر قشنگم یکماهگیت مبارک. مامان خیلی دوست داره
روزی که به اشناها گفتیم که نی نی داریم 😂
خدایااا باتولد آراد انگار خودم بودم که تازه بدنیا اومدم تازه دنیارو قشنگیاشو مبچشم میدیم اصلا انگار تازه خدارو شناختم عظمتشو بزرگیشو و از همه بیشتر لطف مهربونیشوووو میدیدم و اینقدددددد با پوستو استخون حضور خداروکنارم حس میکردم
زیباترین معجزه خدا
تمام لحظه هاي عمرم بدرقه نفس كشيدن توست...👶🏼💙💙.
این عکس متعلق به ۱۵روزگیش میشه حدودا که تشون داد دخترا بابایی هستن 😉
اقا شهان اينجا ٢٩ هفته بود كه تو شكمم مامانش بود ديگه نذاشت عكس هاي بعدي گرفته بشه و تو هفته ٣١ بارداري به دنيا اومد
فرشته قشنگم با لباسی که خیلی ها میگن بش میاد 😍😍😍
یک هفتگی آرتین کوچولوی ما❤😘
سلام به همهی خاله ها و عمو ها 😍 من بالاخره اومدم تو سن سی و هشت هفته و چهار روز 😍 تاريخ هفتم بهمن روز دوشنبه ساعت هشت و هشت دقيقه صبح با وزن سه كيلو و هفتاد و پنج گرم و قد چهل و شش سانتی متر 😍 تو بيمارستان ابن سينا دنيا اومدم 😍
وقتي به دنيا اومدي قلبم دو تيكه شد و نصفش گذاشتن تو دستام ❤️❤️
فرزندم با دنيا اومد تو به وجود قلبم پي بردم ❤️
عروسک زیبای من! امروز روز توست🌸 🌸 دخترم یادت هست روزی که بعد نه ماه انتظار در آغوش گرفتمت تمام تنم پر شد از عطر تو؟ یادت هست چقدر بی تاب بوییدنت بودم؟ آن روز تو امدی و شدی عشق ❤❤
سلام عزیز مامان و بابا.پسر قشنگم روز ۵ دی ماه۹۸ ساعت۱۱:۱۵در بیمارستان مهر اهواز با وزن ۳ کیلو و قد ۴۸ سانت وارد دنیای ما شدی جانم.وقتی همون لحظه تو رو کنار من گذاشتن بهترین حس تمام عمرم بود ،دیدن روی ماه تو و پایان نه ماه انتظار قشنگترین لحظات بود واسه من...باباهم بیتاب دیدنت بود پشت در اتاق عمل اینو از تعریفای بقیه و حتی پرسنل بخش ریکاوری شنیدم که اصرار به دیدن من و تو داشته و همش پشت در منتظرمون بود و وقتی تو رو دیده بود سر از پا نمیشناخت و فورا عکس رو ازت گرفته و واسه همه فرستاده.اون عکسی که دست قشنگت رو چونته رو بابا واسه همه فرستاده بود و همه از دیدن تو و زیباییت به وجد اومده بودن...منم که توی ریکاوری بودم توی اون دو ساعت حسابی بیقرار و دلتنگ بودم که زود برم بخش و تو رو دیگه واسه همیشه توی بغلم بزارن...وای که عجب لحظات شیرینی بود .مامان جون و خاله مهتاب و دایی یعقوب و خاله زینب هم طبقه پایین منتظر ساعت ملاقات مونده بودن که بیان پیشمون😍😍😍
عشق مامان, تو همون لوبیا کوچولوی تو دلمی که شکفتی. 😍این عکسو مامانی جون ازت گرفت و اومد به من گفت, خوشهال باش که زحمتت هدر نرفته دخترت خیلی نازه.😍 آوای دوست داشتنی من, امروز بهترین روز زندگی منه😊 دوست دارم. 😘
شما تو هفته 36 بدنیا اومدی و دنیامون رو قشنگ تر کردی خیلی حس قشنگ و تکرار نشدنی بود برام پسرم
این عکس به سختی گرفته شد چون گسر بزرگم که 5 سال داره شیطتنش گل کرده بود و هی از روی پارچه رد میشد و اونو چروک میکرد. یوسف هم داشت دیگه عصبی میشد و همکاری نمیکرد. خلاصه ظرف 5 دقیقه 20 30 تا عکس گرفتم تا این عکس از توش دربیاد
وقتی واسه اولین بار این چهره و معصومو زیبارو دیدم انگار خدا عمر دوباره به من بخشیده بود لحظه ی تولدت بهترین لحظه ی عمرمه عشقه مامان 😘
اولین بار که تو رو دیدم بلافاصله بعد از به دنیا اومدنت بود اون لحظه خیلی خدا روشکر کردم که تو سالم هستی
عزیزم خیلی خوش آمدی
عرشیا تو تاریخ 98/8/28 ساعت 7:28 صبح روز سه شنبه تو بیمارستان عرفان نیایش بدنیا اومد... ترکیب 8 اعداد تولدش جالب بود... از اون جالبتر که کد ملی 3 تا هشت داره و سریال شناسنامه هم 1 هشت که جمع عدد هشت با هم می شه 8 تا....
چقدر لحظه رویایی بود وقتی بدنیا اومدی و گذاشتنت تو بغلم؛اون لحظه از صمیم قلب خداروشکر میکردم واسه این که یه فرشته شو برام فرستاد😍
نیلا خانوم برای اولین بار در ۴ روزگی رفت ماشین سواری،من و بابا و مامان و خاله الهام داریم میریم آزمایش تیروئید بدیم
امروز دخترم برای اولین بار حموم رفت،ساعت ۵ عصر به کمک خاله زینب و خاله الهام
امروز ۵ دی ماه اولین مهمونی دختر قشنگم بود که اینجا ۸ روزه شده
امروز تو به دنیا اومدی و من و بابایی خیلی خوشحال بودیم حتی باورمون نمیشد یه دختر نازی مثل تو داشته باشیم وقتی بغلت کردم احساس آرامش داشتم. یسنای من تو بهترین اتفاق زندگیم بودی
يكماهگي آريا كوچولو
يكماهگي آريا كوچولو
يكماهگي آريا كوچولو
😍😍😍فرشته خونه ما توی این عکس ۱۴ روز از زمینی شدنت گذشته بود خیلی خوشبختم که خدا بهترین فرشتشو به من هدیه داده من همیشه ارزو داشتم یکی از فرشته هاش ماله من بشه که شد 😍😍😍
روز مراسم عزاداری ششم امام حسین بود من اون روز توی مراسم شرکت کردم واز اول نگاهم به پسربچه ای بود که لباس علی اصغر پوشیده بود و باباش اونو روی دست گرفته بود برای زایمانم استرس داشتم به اون نوزاد نگاه میکردم وگریه میکردم واز امام حسین میخواستم که تورو سالم توی بغلم بزاره اون شب وقتی از مراسم داشتیم برمیگشتیم احساس درد کردم اما فکر نمیکردم دردهای زایمان باشه به بابات گفتم واون مامانمو خبر کرد وهمه اماده بودن تا اگر درد شدیدتر شد بریم بیمارستان یه چایی خوردم وبابامیقم کمی کمرمو ماساژ داد ودردهام خوب شد فکر کردم دردهای کاذب بوده وگفتم بخوابیم من خوب شدم اما به محض اینکه دراز کشیدم دردهای شدیدتر اومد سراغم وزمان گرفتم ودیدم منظمه خلاصه به سمت بیمارستان حرکت کردیم هنوز باورم نمیشد فردا صبح میبینمت انگار خواب میدیدم احساساتی شده بودم ومدام گریه میکردم همه نگران بودن وبرای سلامتی تو ومن دعا میکردن به زایمان نزدیک شدیم اما بندناف دور گردنت پیچیده بود ودکتر گفت باید بریم اتاق عمل اما باکمک ماماها وتلاش من تو قبل از رفتن اتاق عمل به دنیا اومدی❤ اون لحظه یه پسر تپل وپرمو رو دیدم که گذاشتن روی شکمم فقط از ذوق گریه میکردم وگفتم خدایاشکرت❤ تورو بردن تا به بابایی ومادربزرگ وخاله ودایی و...نشون بدن صدای جیع وخوشحالیشون رو از پشت در میشنیدم ولبخند میزدم دوباره اوردنت توی اتاق صدای گریه ات فضای اتاق رو پر کرد باورمنمیشد این صدای پسرمنه! به دکتر گفتم خواهش میکنم یکبار دیگه بیارید ببینمش اخه نفهمیدم چه شکلیه! تورو گرفتن روی دست ومن یه بار دیگه دیدمت پسرقشنگم! من عاشقت شدم دستات شبیه خودم بود مامانی باذوق گفت ببین! چقدر ناخوناش بلنده انگار خدا ساعتها برای اونا وقت گذاشته بود مژه های بلندت دلمونو برد هر پرستاری که توی اتاقمون میومد میگفت واای چقدر مو ومژه داره😍اولین باری که شیر خوردی بهتریین حس دنیا بود بدون هیچ دردسری شروع کردی به شیرخوردن ومن انقدررر لذت بردم که همش منتظر بودم تو گرسنه ات بشه تابهت شیر بدم بابایی مدام بغلت میکرد ومحو صورت ماهت میشد همه زنگ میزدن وتبریک میگفتن اولین شبی که پیشم بودی همش دوس داشتی توی بغلم باشی وشیر بخوری منم مدام قربون دست وپاهای کوچیکت میرفتم❤
امروز 7 آذر 98 تو 39 هفته و 3 روز بدنیا اومدی دخترقشنگم... قشنگ ترین صدای دنیا، صدای گریه تو بود که اومدنت رو باهاش اعلام کردی خوش آمدی به زندگیمون فرشته کوچولو
عشقه من ٣ هفتش شد ديشب مامان كلي گريه كردي با ماماني مريم خوابونديمت
بند دلم شاهانم امروز به دنیا اومدی تو ۳۸ هفته و دو روز خیلی اذیت شدیم ولی خدا خیلی بهمون کمک کرد خوش اومدی ارومه جونم
بهترین حس رو داشتم وقتی بغلش کردم و اینکه فقط توی اغوش من اروم میشد دخترکم همسرم تمام روز رو استرس داشت بعد ازدیدن بچه حتی برای استراحت کوچکی هم از پیش ما نرفت از ذوق دیدن دخترش
خنده توی خواب اقا محمدحسام
اولین تصویری که از تو دیدیم😍یه پسر بانمک و شیطون بلا، که از همون اول چشمات باز بود و همه جارو نگاه میکردی. البته داداشت بزرگترت بعد از تولد، فقط با دقت و سکوت نگاه میکرد اما تو گریه هم میکردی و دید میزدی🤔😁
بهترین حس دنیا بود وقتی برای اولین بار صورت نازشو خانم دکتر نشونم دادن و آوردن بوسش کردم عاشقتم من دخترم
دخترم اینم عکس اولین حمومت قربونت بشم فدای اون تعجبت بشم من تو دلیل شادی من و بابا کیانوشی
چهارمین روز تولد دخترم
بخاطر بودن در بخش مراقبت ویژه بعد متولد شدن در اغوش نگرفتمس و اینکه من جدا و پدرش جدا ب دیدنش میرفتیم این عکس برا ۲۰ روزگیشه ک واسش جشن گرفتم
بند دل مامان و بابا...بهترین حس دنیا لحظه ای بود که تو رو دیدم و تو آعوشم گرفتم❤💙❤
نوراجانم...فرشته کوچک من آمدنت مبااارک
یک ماهگی ابوالفضل مامان کوچولوی دوست داشتنی من
وقتی به دنیا اومدی خوب و سرحال بودی..اما بعد سه روز زردی لعنتی اومد سراغت...خیلی طول کشید تا خوب بشی... نزدیک به چهل روووووز....اما شدتش 15 روز بود که ما اون مدت مرتب دستگاه اجاره می کردیم و تورو توش می خوابوندیم...دستگاه لعنتی.... مامانی تا صبح مواظبت بودم پوستت اذیت نشه...ولی صبوری کردیم و خداروشکر توهم خوب شدی... مامانی فدات بشم...نگا چه ناز خوابیدی.... دختر صبور و باهوش و عاقلم...
چه زیبا گفت شاعر ... نفسم به نفست بند است😌 داستان دنیا اومدنت رو باید کتاب چاپ کرد... اوائل هشت ماهگی بودم که شدیدا افسرده ودپرس بودم دوتا اجیات منو اذیت میکردن از طرفی که بارداریت باب رضایتم نبود و ناخواسته باردارشده بودم اوقات سختی رو میگذروندم ، خونواده ام چند وقت بود مهمون امام رضا بودن و من دلم پرمیکشید برا زیارت اما با اون حالو روز بعید میدونستم برم زیارت🙁... اما یهوو یی وبدون برنامه امام رضا مارو طلبید و سر یک روز و یه شب بار سفرروبستیم وراهی شدیم🤭 دل تو دلم نبود برم زیارت اقا وکلی دردودل کنم...بعداز سه روز مسافت راه رسیدیم مشهد بعد از استراحت رفتیم زیارت من بادلی پراز غصه دعا میکردم که حالم بهتر بشه و طلب صبروتحمل میکردم که بتونم این یه ماه اخربارداری رو به خیر بگذرونم و.. بایه حال عجیبی برگشتیم خونه وشبش رااحت خوابیدم روز بعد رفتیم گردش غروب برگشتیم خونه یه دوش اب گرم گرفتم که خستگی در کنم ،اما زیردلم تیر میکشید موقه ی خواب نفسم تنگ میشد اینور وانور میکردم خوابم نمیبرد تا ۶صبح دردام بیشتر شد و غیرقابل تحمل بزور راست میشدم،رفتیم به نزدیکترین درمانگاه برا چکاپ گفتن باید متخصص وزیت کنه من چنان دلم لرزید که حالم بدتر شد،متخصص که وزیت کرد گفت بلندشو عزیزم تا دوساعت دیگه زایمان میکنی من وحشتزده گفتم چییییی😨 گفت چیزی نمونده زایمان کنی ونامه بستری توزایشگاه رو برام نوشت من پرسیدم چطور ممکنه من هنوز ۸ماهم تموم نشده و قبل این دوزایمان سزارین داشتم.. گفت عزیزم دهانه رحمت کاملا بازه و بچه کوچولو ،هرآن احتمال زایمان هست سریع برو زایشگاه من تواین عالم نبودم که خودمو تو زایشگاه دیدم ،اخه چطور ممکنه من الان تو این وضعیت نه امادگیشو داشتم نه وسایلی همراهم بود نه از حال دوتااجیت خبر داشتم دنیا رو سرم خرااب بود خلاصه درد هی درد اماخبری ازت نبود کیسه ابم خشک شد وتو دنیا نیومدی دیگه نای گریه کردن نداشتم برا ۱۹ ساعت دردکشیدم واخرش رفتم اتاق عمل و..بعداز نیم ساعت دنیا اومدی دکترتورو نشونم داد من که حال کبود تورو دیدم از ترس بیحال شدم 😥بعدکلی زجروشکنجه فکر کردم از دستت دادم😓 یه ریز اشک میرختم چشام کاسه ی خون شده بودباصدای دکتر میگفت که میگفت بچه ات سالمه به خودم اومدم و یه لحظه اروم شدم و خوابم برد ..خلاصه ۲۴ساعت توnicuبستری بودی و بعدش به بغلم اومدی🥰 خداروشکر کردم که همچین اتفاقاتی رو تو حریم شاه خراسان برام قسمت کرده بود ، معجزه ای بود درجوار امام رضا تا ۲۱روزگیت مشهدبودیم🤗 عکس یه هفتگی رو با پارچه چندماهمه گرفتم دانی شوهرخاله بهار برام از تو خونه سوسنگرد تا مشهد باخودش اورد که اولین عکستو اگرچه هنوز ریزه میزه بودی برات ثبت کنم وچنین شد خاطره ی تولد تو ....💋❤
امیر محمد بهترین اتفاق زندگی...
خوشحالي، يعني، وجود اين فسقلي، بعد از ١٣ سال، تو خونمون، خدايا شكرت
*عکس مادبزرگها *عکس یه هفتگی با پارچه ماهگرد چندماهمه *زیردستگاه بودنم ،برا رفع زردی *بازگشت به دیار باهواپیما ۲۰ روزگی *سایز دست وپا *عکس یکماهگی
یکماه زودتر از دلم جدا شدی و وصل شدی به بغلم بزرگ مرد اینده ی من محمد طه👶💋 مسافرت بودیم ، وتو درحریم شاه خراسان به دنیا اومدی😊
اولین حمام آرین💙
دختر نازنینم هدیه ی خدای زیبا خوش اومدی به دنیا😍😍
دخترکم شیرین ترین میوه ی زندگی منو بابایی تو بعد از 39 هفته و 2 روز زندگی کردن تو دل مامانی به این دنیای پر هیاهو پا گذاشتی و اومدی تو بغل مامان بابایی یه روز بهاری و افتابی و زیبا که هوا گرمای تابستونی داشت ساعت 3/5 عصر روز 26 ام خرداد ماه 1398 اون روز صدای زیبات همه جا پیچید و قدم به دنیای ادم بزرگا گذاشتی خاطره ی این روز قشنگ هرگز از یاد منو بابایی پاک نمیشه عاشقتیم دخترکم کوچولوی ما
یکی یدونم خوش اومدی ❤️❤️😍😍
زیباترین نعمت دنیا مال منه وقتی بابات سما رو دید متعجب زده بود و مشخص بود که احساس پدر شدن آن لحظه شروع شد
جانیارم پسرم روزی که تو به دنیا اومدی بهترین روز زندگی منو بابا جلال بود... تو فرشته ی خوشگل زندگی منو بابایی هستی
بهترین روز زندگیم بود نمیتونستم توصیفش کنم هرچند روز قبلش خیلی ادیت شدم ولی همه چی از یاد بردم مرسی که وارد زندگی ما شدی زندگیما شیرین کردی
🧿💙27/5/98💙🧿
آرین جون
آرین جون
آرین